درباره من
در اوج جوانی و شور از دیار خراسان جهت رشد و پیشرفت علمی پای در مرکز و پایتخت به ظاهر جذاب و اما آلوده تهران گذاشتم، مدتی در کنار پیشبرد تحصیل در مسائل اجتماعی ایران به کندوکاو پرداختم که حاصل آن فعالیت در مدرسهای پسرانه در جنوبیترین منطقه شهر تهران گشت، فعالیت در آن مدرسه نیز مرهمی بر روح سوداگرم نبود که پس از مدتی رهایش کردم. با آنکه دل در گروی تدریس و تعامل با کودکان خلاق اما سرخورده نهاده بودم. مدتی پس از هضم این دلبستگی نافرجام، خاک بلوچستان برایم مرموز گشت و بدین جهت در سازمان به مردم نهادی که سودای بلوچستان داشت، به کاری تمام وقت پرداختم اما پس از گذشت زمانی این بار سرخورده و اندوهیگن از جهان نه تنها کار را به کناری نهادم که زندگی پوچم را در نک انگشتانم گذاشته بودم تا مگر روزی( روزی نزدیک) رهایش کنم. اما پژوهش و خواندن هیچ گاه از من جدا نگشت و امروز سودای آن دارم که تمامی آن سرخوردگیها را بکاوم و در کنه آن به جست و جو بپردازم. البته ممکن است پژوهش نیز روزی روح ناآرامم را آرام نساخته که هیچ، از من شهر آشوبی پدید آورد